راه را کج کرد و سمت چپ پیچید. از آن قسمت تپه می آمد که جنگل آن را کاملا پوشانیده بود و از لابلای بوته ها و پاجوش هایی که نزدیک شدن به دشت را نوید می داد، با زحمت رد میشد. یک سگ حنایی رنگ ریزه بود. بی شک از آبادیهای آن طرف تپه می آمد. از نوک تپه گذشته، ده کیلومتری راه آمده بود. تپه در این طرف با شیب تند به دشت می رسید. همینکه راه را کج کرد، شتابان راه می پیمود. امتداد پرتگاه را پیش گرفت و ناگهان از سرعتش کاست و به بو کشیدن سرگرم شد. پرتو خاکستری رنگی که دشت را در برگرفته بود، بلعید.