از آن شِکوه داری که دست یغماگر ایام آنچه را که عزیز داشتهای به تاراج برده؟ دیگر از لذات جسمانی بهرهای نمیبری و بامدادان خاطرهای از هوسهای نیمهشب در سر نداری؟ دیگر از خیال سفرهای دور و دراز شادمان نمیشوی و بر خلاف دوران جوانی هوای خودآرایی و جلوهگری نمیکنی؟ گمان داری که دیگر غارتگر زمانه چیزی در خانهٔ دلت باقی ننهاده، امّا نگران مباش! تا وقتیکه یارای اندیشیدن و امکان دوست داشتن داری، چیزی را براستی از دست ندادهای.