انسان برای مارکس در حکم ماده خامی است که فی النفسه تغییر پذیر نمی باشد. درست به مانند مغز انسان که از آغاز تکوین تاریخ تاکنون یکسان مانده است، در عین حال انسان خود را در طول تاریخ دگرگون می سازد، خود را تکامل داده و انکشاف می کند. انسان محصول تاریخ است و از آنجایی که خود تاریخش را می سازد، پس محصول دست خویشتن است. انسان در روند تکامل تاریخی-اجتماعی خود با در هم آمیختن با نظام سرمایه داری به اوج از خودبیگانگی می رسد. انسان به تنهایی و بدون تغییرات اساسی در بنیان های هستی خود قادر به رهایی نخواهد بود، تنها توسط انقلاب در بنیان های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی می تواند زمینه دستیابی به انسانیت واقعی و رستن از قید از خودبیگانگی را در جامعه ای نوین مهیا سازد.